سفارش تبلیغ
صبا ویژن

GoOokeloOM

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حمید و فروغ و جواد

 

 

“جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق”

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 

ادامه مطلب...

امروز اول مهره!

باز آمد بوی ماه مدرسه *** بوی بازی های راه مدرسه

 

بوی ماه مهر ماه مهربان *** بوی خورشید پگاه مدرسه

 

از میان کوچه های خستگی *** می گریزم در پناه مدرسه

 

باز می بینم ز شوق بچه ها *** اشتیاقی در نگاه مدرسه

 

زنگ تفریح و هیاهوی نشاط *** خنده های قاه قاه مدرسه

 

باز بوی باغ را خواهم شنید *** از سرود صبحگاه مدرسه

 

روز اول لاله ای خواهم کشید *** سرخ بر تخته سیاه مدرسه

 

 

دلم برای همه چیز تنگ میشود.

برای صف بستن ها...

پشت نیمکت ها نشستن

مداد مشکی و قرمز در دست گرفتن

غلط نوشتن...پاک کردن......پاک کن ...مداد تراش

جامدادی

زنگ تفریح

دویدن

بازی

آبخوری

لقمه ی نون پنیر و گردو

گچ و تخته سیاه

سطل قرمز کنار در کلاس که میرفتیم کنارش مدادامونو می تراشیدیم

نمیگذارم زندگی معصومیت کودکیم را ازم بگیرد.

دلم به دنبال نشاط کودکیم میگردد ولی روزی پیدایش میکنم که نه چندان دور نیست.

حالا باید هر چه زودتر دست به کار شوم .

باید آن را در دست بگیرم و به همگان عرضه کنم.

باید طعمش را بخاطر بیاورند آنها که فراموشش کردند.

من به این حس می بالم.

 

امروز اول مهره وما سوم مهر میریم مدرسه...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

درسته که من هنوز مدرسه میرم اما امسال یه جور دیگه س!

نمیدونم چرا...؟

انگار نمی خوام برم مدرسه

انگار نباید برم مدرسه...

میترسم...

مامانم تعریف میکرد

تا قبل از دوره ی راهنمایی؛

خوراکیامو میاوردم خونه؛

نمی خوردمشون...

وقتی مامانم ازم می پرسید چرا؟

می گفتم:میگن باید زنگ تفریح خوراکی بخوریم،منم دارم بازی میکنم،یادم میره،وقت ندارم بخورمشون!!!!!!!!!!!

 

 

حالا چی؟

از فرط درس خوندن تو زنگ تفریحا خوراکی مو نمی خورم...!!!!!!!!

معمولا الانا تو زنگ تفریحا از کلاس بیرون هم نمیریم...

 

به هر حال:

 

اول مهر مبارک!پوزخند

نکته بین


متن سنگ قبر انسان های بزرگ

    نظر

 

 

متن سنگ قبر انسان های بزرگ 

متن سنگ قبر فروغ فرخزاد 

من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی

واز نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من آمدی برای من

ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم 

متن سنگ قبر کوروش کبیر 

ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی

میدانم خواهی آمد

من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم

بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر 

متن سنگ قبر فریدون مشیری 

سفر تن را تا خاک تماشا کردی

سفر جان را از خاک به افلاک ببین

گر مرا می جویی

سبزه ها را دریاب با درختان بنشین 

متن سنگ قبر خسرو شکیبایی 

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد 

متن سنگ قبر حافظ 

بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود 

متن سنگ قبر سهراب سپهری 

به سراغ من اگر می آیید

نرم وآهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من 

متن سنگ قبر منوچهر نوذری 

زحق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی

چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی 

متن سنگ قبر وینستون چرچیل 

من برای ملاقات با خالقم آماده ام

اما اینکه خالقم برای عذاب دردناک ملاقات با من آماده باشد چیز دیگریست 

متن سنگ قبر اسکندر مقدونی 

اکنون گور او را بس است

آنکه جهان اورا کافی نبود 

متن سنگ قبر نیوتن 

طبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود

خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید……

وهمه روشن شد 

متن سنگ قبر لودولف کولن(ریاضی دان) 

3/141562353589793238462633862279088 

متن سنگ قبر پروین اعتصامی 

آنکه خاک سیه اش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گرچه تلخی از ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است

پ.ن: شما میدونین چرا به همراه اول ها sms نمیرسه؟

دیوونه شدم به خدا! 

 

 


؟

    نظر

غم انگیز ترین صحنه ای که در عمرم دیدم

دارکوبی بود که بر درخت پلاستیکی نوک میزد...

دارکوب نگاهی به من کرد و گفت:

دوست من!درخت هم درخت های قدیم!!

غم انگیز ترین صحنه ای که تو عمرتون دیدین چیه؟؟!!!

***********

مهرنوش نوشت:

نیوشا جونم من ازت عذر می خوام.نیست که تابستونه،من تقویم اصلا دستم نیست.برای همین یکم دیر تولدتو تبریک گفتم.بازم شرمنده.امیدوارم منو ببخشی

 


تولد یه دوست خاص

    نظر

سلام بروبچ عزیز!پوزخند

همون طور که از نظرات آپ قبلی معلومه امروز تولد مهرنوش بوده و درسته که من یه خورده دیر رسیدم اما می خوام براش کم نذارم... (الان هم دارم از خونه ی خالم آپ میکنم آخه تحریمم)

خب...

امروز 25امه...

پس اول بزن اون دست قشنگه رو به افتخار مهرنوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووش جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون!!دوست داشتندوست داشتندوست داشتن

 

هی ملودی...آیما...مغرورو... پس کادو هاتون کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟دعوا

الکی نیس که باید با کادو وارد بشین...قابل بخشش نیستاصلا!

هر مهمونی با کادوش دعوت شده...مدرک داشتن

اینم کادو من.

 

ولی اول باید کیک بخورم بعد نوبت به کادو ها می رسه

 

 

 پاشا حواست هس؟قاط زدم

اون تیکه کیک منه که داری می خوری.....عصبانی شدم!

پ.ن: می تونین کادوهاتون رو به خود مهرنوش بدین...

با تشکر از اینکه تو جشن مون اومدین...بووووسمؤدب

 

 


تولد . . .

 

 

 

سلام .

 رها هستم .

امیدوارم حال همتون خوب خوب باشه .

 خیلی سریع اومدم آپ کنم و برم آخه زیاد دسترسی به نت ندارم . اومدم بگم که بالاخره ماه خرداد و روز 9 خرداد رسید . روز تولد من .

 

9 خرداد روزیه که من پا به این جهان گذاشتم . . .

و اینم کیک تولدم !!!

 

 

...................................................................................................................................

 

پ . ن 1 : راستی من همون ماه تیکه م ،  گرچه طبق جو آپ قبلی وروجک قرار نگرفتم  ، می خواستم زودتر از اینا بگم . . .


چرا؟

    نظر

اولا سلام...

دوما:

من می خوام برا یه مدت یعنی تا وقتی که جواب سوالامو پیدا کنم برم...

اولا که اومده بودم نت با اسم واقعی خودم کامنت میدادم...

بعد از یه مدتی که با وروجک این وبلاگو ساختیم...شدم ماه تیکه

همین جا از نفس جوووووووووووووون تشکر می کنم که خیلی کمکم کرد!

و یه تشکر خیلی خیلی خیلی مخصوص از دوست خوبم وروجک!

بعد از یه مدتی که خیلیا رو لینکیدیم...

وبلاگ بنویسیم عشق بخوانیم مزخرف (مغرور) رو دیدم و خوشم اومد

ازش خواستم که تبادل لینک کنیم...

که نمیدونم چی شد باهام سر جنگ رو باز کرد و بازهم نمیدونم چی شد که باهام آشتی کرد...

بعدش نوبت تمام زندگی من (مسکو) شد اما خب اون هم....

بعدش هم یادداشت های یک پسر شکلاتی (محمد) ...

بعدش هم ستایش (رضا)...

در تمام این مدت و در ابتدا من مطمئن هستم که چیزی نگفتم که باعث شده باشه اون ها ازم ناراحت بشن...

به هر حال

الان من کم کم دارم متوجه میشم که تو این وبلاگ دیده نمیشم و نمیدونم چرا؟

نمیدونم که چرا نمیتونم دوست پیدا کنم و ...

نمیدونم که باید چیکار کنم و...

من می خوام برم و وقتی که جواب سوالاتمو پیدا کردم برگردم...

پس

فعلا

خداحافظ


کمک!

    نظر

سلام...

خوبین؟

چه خبرا؟

ما که فعلا به غلط کردن افتادیم...

امسال مدرسمون واس درس کامپیوتر داره بهمون c++ یاد میده!

و البته اکثرمون هم هنوز هیچی بلد نیستیم!!گیج شدم

و معلم مون هم= مدرک داشتن

حالا هم یه سوال داده و گفته اگه کسی حلش کنه نمره (+) میده!!!!پوزخند

ما هم دنبال جوابشیم...

سوال:

برنامه ای بنویسید که خروجی اش = علامت المپیک(همون 5 تا دایره ) باشه!

کمک