دوباره سلاااااااااااااام
دوباره سلاااااااااااااام
به ایتالیایی ها میگم چاو و به روس ها پریوت! خلاصه شما خواننده های عزیز گوکلوم (از اون کوچولویی که از کامپیوتر مهدکودک به اینترنت وصل میشه و به وبلاگ ما میاد تا اون آقای 100 ساله ای که قبل از چک کردن میل هاش وبلاگ ما رو باز میکنه...! )
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!
من می نویسیم ( از بدبختیای یه فرزانگانی بودن! از یه ماه منتظر نتیجه ی سمپاد بودن ! از هرماه 10 تا امتحان غیر کلاسی و هماهنگ با بچه های عادی و سمپادی و مسابقه و...! از عشق به درس خوندن حتی توی یه مرکز که پشتش یه طویله س ! از اینکه توی مایع های دست شویی 100 نوع حشره مثل بند پیدا میشه! )
حالا شما حساب کنین ما بروبچ فرزانه چقد به درس خوندن علاقه داریم (چقد پرروییم)که بازهم می خوایم تو این مدرسه بمونیم!
شاید شنیده باشین که میگن :
سمپاد = سازمان منگلان پرت شده از دبستان
هنوز هم برام سخته که خیلی چیزا رو بگم! آخه احساس میکنم مثل وقتی که تو مدرسه ام مدیر یا ناظم مدرسه من رو میبینن! اما با این حال من سعی خودمو میکنم.
راستش رو بخواین:
سال اول راهنمایی بودیم و امتحان هندسه داشتیم. یادمه موقع اون امتحان بود که سر کشیدن یه شکل که داشتم با غلط گیر درستش می کردم این شعر رو گفتم :
کاش میشد با یک غلط گیر سفید
روی همه ی غلط ها خط کشید
به همه ی دنیا پشت کرد
زندگی را ساده و یکسان دید