امروز اول مهره!
باز آمد بوی ماه مدرسه *** بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر ماه مهربان *** بوی خورشید پگاه مدرسه
از میان کوچه های خستگی *** می گریزم در پناه مدرسه
باز می بینم ز شوق بچه ها *** اشتیاقی در نگاه مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط *** خنده های قاه قاه مدرسه
باز بوی باغ را خواهم شنید *** از سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید *** سرخ بر تخته سیاه مدرسه
دلم برای همه چیز تنگ میشود.
برای صف بستن ها...
پشت نیمکت ها نشستن
مداد مشکی و قرمز در دست گرفتن
غلط نوشتن...پاک کردن......پاک کن ...مداد تراش
جامدادی
زنگ تفریح
دویدن
بازی
آبخوری
لقمه ی نون پنیر و گردو
گچ و تخته سیاه
سطل قرمز کنار در کلاس که میرفتیم کنارش مدادامونو می تراشیدیم
نمیگذارم زندگی معصومیت کودکیم را ازم بگیرد.
دلم به دنبال نشاط کودکیم میگردد ولی روزی پیدایش میکنم که نه چندان دور نیست.
حالا باید هر چه زودتر دست به کار شوم .
باید آن را در دست بگیرم و به همگان عرضه کنم.
باید طعمش را بخاطر بیاورند آنها که فراموشش کردند.
من به این حس می بالم.
امروز اول مهره وما سوم مهر میریم مدرسه...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درسته که من هنوز مدرسه میرم اما امسال یه جور دیگه س!
نمیدونم چرا...؟
انگار نمی خوام برم مدرسه
انگار نباید برم مدرسه...
میترسم...
مامانم تعریف میکرد
تا قبل از دوره ی راهنمایی؛
خوراکیامو میاوردم خونه؛
نمی خوردمشون...
وقتی مامانم ازم می پرسید چرا؟
می گفتم:میگن باید زنگ تفریح خوراکی بخوریم،منم دارم بازی میکنم،یادم میره،وقت ندارم بخورمشون!!!!!!!!!!!
حالا چی؟
از فرط درس خوندن تو زنگ تفریحا خوراکی مو نمی خورم...!!!!!!!!
معمولا الانا تو زنگ تفریحا از کلاس بیرون هم نمیریم...
به هر حال:
اول مهر مبارک!