از زمین تا آسمون نوشت::
سلام بچه ها.خوبین؟خوشین؟
همین اول بهتون یادآوری کنم این وب دو نفره ست...زیر هر پست اسم نویسنده رو بخونین که اشتباه نکنین
موضوع خیلی به خصوصی برا این پستم ندارم.پس میخوام از هر دری حرف بزنم
امروز 27 شهریوره...خداییش خیلی زود گذشت
تو این سه ماه کار مفیدی انجام ندادم.جز اینکه به قول مامان تایپیست خوبی شدم...
کلا پشت کامپیوتر بودم.یا بازی می کردم.یا فیلم میدیدم.یا میومدم نت...
الافی (یا علافی!!) در حد المپیک...
شده بود 2-3 ساعت پشت کامی بودم...بعد خاموشش می کردم...یه ربع بعد ، از بیکاری ، دوباره روشنش می کردم
درس و مشقم که بی خیالش.تابستونه...البته فکر کنم اگه بخوام یه کسی بشم واسه خودم ، از سال دیگه تابستون بی تابستون...
چقدر این سه ماه ، مامان از دستم حرص خورد...یعنی میشه گفت اصلا تو کارا کمکش نکردم...درسم که هیچی...کلا دعوا داشتیم
چقدرم با داداشم دعوا داشتیم.یه روز به قصد کشت همدیگه رو زدیم.چه فازی بود.دی..!!
یعنی تا چند روز دیگه این همه الافی و بیکاری تموووووم!!!!!
ابتدایی و راهنمایی اواسط مرداد دلم واسه مدرسه تنگ می شد...
الان...هههههههه...
میخوام ترک تحصیل کنم...
دیدم سیکل دارم...بذار دیپلم بگیرم بعدش....این همه خوندیم حداقل الکی نباشه...
یه دو سال بخونم.بعدش ایشالا مزدوج میشم.دی..!!
کی حوصله معلمای عتیقه رو داره...
طرح محرم سازی زدن...همه دبیرای مرد رفتن بیرون...یعنی فقط خدا میدونه ما آخرش چی میشیم.
یعنی انقدر نفهمن..این همه دبیر با سواد و بیرون کردن.کلی خانوم ِ ....ولش بابا
هیچی...باز دوباره 9 ماه خر زدن...هنوز خستگیش در نرفته به خدا. ( همچین گفتم انگار دانشجوام.دی..!! )
حوصله ندارم الان بهش فکر کنم.میزنم یه کانال دیگه...
فکر کنم همون موضوع قبلی بهتر بود...
یاد ملودی افتادم حالم گرفته تر شد
فکر کنم همتون بشناسینش.کیه که ملو رو نشناسه.دی..!!
خب دکی ملوی خودمون...
ملودی جونی میخواد درس بخونه که دکی ِ نت بشه.بعد که دکتر شد ، دوستای مجازیش میرن مطب واقعیش ، می بیننش و با افتخار میگن: مردمممم... این خانوم دکتر دوست ما بوده
خیلی لذت بخشه...
ملودی جون ، همه بچه های نت دوسِت دارن و هیچ وقت فراموشت نمیکنن.اگه به خواست خودمون بود،می گفتیم حتما بمونی و نری و اینا...
چون واقعا فکر می کنم نت بی تو یه چیزی کم داره.ولی خب ، اول خانوم دکتر بشو بعد.ایشالا همیشه موفق باشی
امیدوارم یادت نره قبلنا یه دوستی به اسم مهرنوش داشتی...
راستش اصلا فکرشو نمی کردم که رابطه مون انقدر صمیمی بشه.من الان تو رو بیشتر از بعضی از همکلاسیام دوست دارم و واقعا دلم برات تنگ میشه
اولین دفعه که زنگ زدی بهم ، قبلش داشتم به این فکر میکردم که چی بگیم به هم.ولی وقتی با هم حرف زدیم ، انقدر راحت بودیم که من فکر دارم دارم با یه دوستم که چند ساله با هم دوستیم ، حرف می زنم...
دوستی با تو برام باعث افتخاره.خیلی خاطرات خوبی با هم تو نت داریم...بقیه رو اذیت می کردیم ،اونا مارو اذیت کردن ، کلی مسخره بازی و بحثای جالبمون(دی..!!) خندیدنامون و گریه هامون همشون خیلی قشنگ بود و رفت تو دفتر خاطرات ذهنم
دوست جووونم هیچ وقت فراموشت نمیکنم.موفق باشی...
(بیشتر از این میخواستم حرف بزنم دربارش.ولی الان دیگه نمیتونم..........)
میریم بحث بعدی...
داشتم به این فکر می کردم که این پسرا چرا انقدر بی ادبن(دی..!!)
خونه مامان بزرگم بودیم ، پسر خاله و داداشم و پسر داییم اونجا بودن.(همشون فسقلین...)
پسر خالم میره سوم ابتدایی...یه چیزایی می گفت ، فقط دلم میخواست زمین باز بشه برم توش...آبرو برا من نذاشت...
حالا این می گفت ، بقیه ازش یاد می گرفتن...چه همه چیزم میدونست.دی..!!
چقدر منو اذیت کردن این سه تا...به جایی رسید که یه روز موقع ورق بازی کردن ، جلوشون چادر گذاشتم.خاله م میگه برا چی؟؟میگم:دیگه اینا کم کم دارن نامحرم میشن...از الان بذارم بهتره.دی..!!
پسر از الان بی ادب باشه ، معلومه آخرش چی میشه دیگه.دی..!!
یه شب چقدر اعصابمو خورد کردن...نشسته بودم.بعد بچه ها یه دفعه پریدن روم.بعد مامان منو دعوا کرد.ای خدا شانسه...
اون شب موقع نماز گریه م گرفت.یه ماجرای دیگه هم بود اون شب.داشتم تلفنی با ملو حرف می زدم بعد...تو نُتِ گوشیم نوشتم(یه نمه هم جوگیر شده بودم.دی..!!):
((خدایا،من چقدر بدبختم سه تا بچه فسقلی جمع شدن دور هم ، دارن فکر می کنن من B.F دارم یا نه...از کجا به این نتیجه رسیدن؟؟
چون یه بار داشتم کانتَکتای گوشیمو برا یکیشون می خوندم ،فامیلی یکی از دوستام حامد بود.منم به شوخی گفتم حامد...
امروز کلی با هم فکر کردن .بعد اومدن رو ایوون ، غیر مستقیم بهم گفتن...
یکیشون خیر سرش خواست ازم طرفداری کنه ، گفت:چیه مگه؟منم یکیو دوست دارم...
گفتم: براتون متاسفم.مهم نیست دربارم چی فکر می کنین ، ولی اگه خیلی حرص منو می خورین ، از مامانم بپرسین این دوستمو می شناسه...
یعنی همشون رفتن پرسیدن!!!!!!!!!!
دارم می سوزم از آدمای جاسوس))
هههههههه...چه خل بودماااا...
تو این روزا یه چیزایی هم به ذهنم می رسید که دوست داشتم بنویسم:
(اشک ها هم قلابی شدند...
دیگر منطق سرشان نمی شود...
زود سرازیر می شوند...)
(شاید تقصیر من است که اینگونه ام...!!
اما این منم...
خواه بخواه ، خواه نه...
خدایی دارم که مرا همین گونه پذیرفته است!
از تو انتظاری ندارم...
تو که خدایم نیستی..!!!!)
(توقف کن!!
شارژم تمام شد ، باتریم خالیست
قلبم دیگر یارای تپیدن نیست...
کمی استراحت لازم است...
تنها 10 ثانیه...
شمارش معکوس...
10...9...8...7...
کمی آهسته تر زمان!
نمیدانم عقربه های ساعت در پی چیستند که چنین شتابان می دوند...
تیک تاک ساعت اذیتم می کند...
6...5.......4.............3...
عقربه های ساعت دارند از کار می افتند!
آآآآآآه...آنها هم فهمیدند بی هدف از پی هم می گذشتند...
آنها هم خسته شدند...
2..........................1...
عقربه ها سکوت کردند.دیگر صدایی آزارم نمی دهد...
و سکوت قلبی...
استراحتی ابدی......)
چند تای دیگه هم نوشتم.ولی الان حسش نیست اینجا بنویسم...
من کلا تو فاز شعرای رپ نیستم...خداییش بگم بعضیاشم اصلا نمی فهمم چی میگن...
ولی تک و توک توش قشنگ هست و من دوست دارم واقعا...
یه هفته ای هست تو کف یه آهنگم...صد بار گوشش دادم.فوق العاده از مفهومش خوشم اومد
جلوی بچه ها انقد این آهنگو گذاشتم ، حالشون بهم خورد...
آهنگ غیر مستقیم که تتلو و تومه و اینا با هم می خونن(مرسی از نفس جون خودم.دی..!!)
بچه ها من خواستم آپلود کنم لینکشو بذارم اینجا...دیگه نشد...
تو گوگل سرچ کنید اسمشو (غیر مستقیم)....می تونین دانلود کنین
اولش میگه:
نمک رو زخم من نپاش...تویی تنها دلخوشیم
غیر مستقیم تیکه ننداز...نگو مال هم نمیشیم......
اگه هم خواستین ایمیلتونو بدین..براتون می فرستم
به نظرم ارزش یه بار گوش دادنو داره...حتما گوش بدین نظرتونو بگین...
یه روزی حتما عکسای بچگیمو میذارم ببینین...
مامانم داشت الان یه خاطره از بچگیم برا زنداییم تعریف می کرد...
ما هال پذیرایی خونمون تقریبا بزرگه.5-6 ساله بودم رژ لب مامانو برداشتم از یه دیوار هال شروع کردم.رو همه دیوارا با افتخا رخط کشیدم.دی..!!
بعد مامانم گفت:چرا این کارو کردی؟؟
ههههههه...با جدیت گفتم چون دفتر نقاشی نداشتم...ایول به خودم.دی..!!
خودشیفتگی چه عالمی داره.دیروز کلی از خودم عکس گرفتم.بعد بهم گفتن دختر خوشگله.چقدر خر کیف شدم خدایی.دی..!!
دیروز دقیقا از صبح تا آخر شب قفسه سینه م درد میکرد...به مامان گفتم قلبم درد میکنه.کلی تعجب کرد اصلا من چی میگم...
دیشب پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم...تو ماشین کناری یه دختر خوشگل 4-5 ساله نشسته بود.خیلی گوگولی بود.داشتیم مثلا ابراز محبت می کردیم...شیشه شو کشید بالا...روشو کرد اونور...خداااایااااا...
جدیدا یه چیزایی فهمیدم که باعث شد از نت زده بشم.نت خیلی مزخرفه...
یه چند روز نیستم.میخوام برم مسافرت و بعدش پیشواز مدرسه...(الان مسافرتم.دی..!!)
شاید نتونم بیام نت.شایدم بیام...
معلوم نیست...
جواب کامنتاتونو بعدا میدم
مراقب خودتون باشین
دوستون دارم...
تا بعــــــد...
پ.ن 1 :
لینک تکونی به زودی انجام میشه...
اولویت لینکا به هیچ ترتیبی نیست.لطفا دلخور نشین
پ.ن 2 :
شاید باورتون نشه ولی نظرتون راجع به اون آهنگ خیلی برام مهمه.لطفا نظرتونو بهم بگید