فقط منم و مــــن...
زیاد نیست...شاید به نظر عده ی زیادی مزخرف بیاد
اجباری نیست!! ___________________________________________
مَــــن... واژه ایست بس جالب و از حق نگذریم بسی فراوان تر ؛ غـــریب غریب از این جهت که یه عمره تو سرمون زدن تا بهمون بفهمونن ، نگیم من، بگیم تو...بگیم ما
انگار این ضمیر شیرین ، حکم گناه رو داره برامون... البته نداشت...این جور قرارداد کردن و ما هم مثل همیشه دهن هامونو بستیم و گفتیم : چَشــــمـ تسلیم...به همین راحتی!! اما... منـــیّت ِ من ، انقدر بی ارزش نیست که بخوام به خاطر یه قرار ، یه قرارداد مسخره زیر پاهام لهش کنم منــیّت من اونه که در وجود منه و تمام افکار و اعتقادات من از اون نشاَت می گیره شاید خودخواهیه که انقدر از من حرف بزنم. چرا؟ چون اینم تو فرهنگمونه راستی مگه فرهنگ ها هم قراردادی میشن؟؟!!! اصلا فرهنگ چیه؟؟ اگه بخوایم تو یه جمله توصیقش کنیم ،باید چی بگیم؟؟ کسی میدونه آیا؟!! بعید میدونم... مخصوصا اونایی که دم از فرهنگ میزنن ، باز (پوزش) گلابی (به قول مُسکـــو....کلمه مناسب نیافتم) تر از بقیه ان هی میگن خاک تو سر مردم. انگار خودشون تافته ی جدا بافته ان.انگار مردم یعنی بقیه حالا بی خیالش...بحث من فرهنگ نیست... که اگه باشه ، به نتیجه ای نمی رسم... ولی خدایی...این همه خودمون میگیم "متاسفیم برای ایرانیا که فرهنگ ندارن و فلان و اینا..." داشتم فکر می کردم: بقیه هم همچین آش دهن سوزی نیستن... این همه میگیم: فلان کشور مردمش چنین و چنان می کنن ، کارهایی هم می کنن کنارش که حداقل برای خود من هنوز جا نیفتاده
نمیگم ما خیلی با فرهنگیم. اما من ِ بی فرهنگ (از زبون همون گلابیا) فرهنگمو بذارم کنار ، شعـــور اجتماعیم (فرهنگ که همون شعور اجتماعی نیست.هست؟؟!!) اجازه نمیده بخوام در کنار یه فرهنگ بزرگ ، هر غلطی دلم بخواد بکنم و واقعا به شخصه فرهنگ بقیه کشور هارو قبول ندارم. چون فرهنگ درسته مهمه ، ولی کنار خیلی چیزای دیگه معنا پیدا میکنه که ما ، چشامونو رو اون چیزای دیگه می بندیم و میگیم : آهااااااای...خاک تو سرمون.فرهنگ نداریم.بقیه دارن دقیقا می دونین چیه؟؟کی گفته ما بی فرهنگیم؟؟؟ ما بهتره بگم اتفاقا خیلی به فرهنگمون توجه می کنیم. چون از ترس نداشتنش ، داریم فرهنگ بقیه کشور ها رو تقلید میکنیم که بشیم با فرهنـــگ روی صحبتم با خودمه.برای خودم متاسفم اگه طرز تفکرم اینه!!! بی خیال فرهنگ و اینا... داشتم از "من" می گفتم میگن: من ِ تنها ، همیشه تنهاست.مگر اینکه به یه تو بچسبه و اون ، کاملش کنه و بشــه ما
اما من میگم: من ِ تنها ، چون تنهاست ، عقاید فوق العاده ای داره.روح پاکی داره.ظاهر و باطنش یکیه چون کسی نیست که به خاطرش "من" ، بخواد "عقایدشو عوض کنه...خودشو تغییر بده و هزار کار احمقانه ی دیگه" چون تنهاست و چون یکیه...تمام فکرش مال خودشه و درگیر خودشه... به کس دیگه ای فکر نمیکنه که یه وقتی از مسیر منحرف بشه این "من" تا وقتی تنهاست می تونه ، برترین هارو از آن خودش کنه. تا وقتی به خودش متکیه ، می تونه بسازه که اگه یکی دیگه باشه ، شاید نا خواسته همه ی ساخته ها رو بزنه خراب کنه این منم.منی که می تونه هر کاری که دلش بخواد رو انجام بده بدون اینکه به خاطر کسی ، از خواسته هاش بگذره این من ، چون یه من ِ تنهاست و به کسی دل نبسته ، انقدر روحش سبکه که می تونه به پرواز در بیاد اون جاست که "من" به صاحبش بر میگرده همون صاحبی که تو روحش دمیده و ذره ای از وجودشه "من" حاضر نیستم به خاطر هیچ "توی بی مصرفی" که بعد ها بخواد "ما" بشه ، این برگشت شیرین رو تلخ کنم حاضر نیستم همرنگ جماعت بشم حتی اگه تنها بیفتم چون "من" از اول می دونستم "تنها" هستم و اومدم می دونستم و "خواستم" بیام نگید "ناخواسته" بود که حرف ابلهانیه... من خواستم بیام واومدم چون "من" ذره ای از "خدا" هستم... با انبوهی از ناخالصی ها ،هنوزم خدا در من جریان داره من خواستم بیام.چون خدا خواسته و من از خدام معادله سختی نیست... کاملا اگه سه جمله رو کنار هم بذاریم و از راه ریاضی هم حتی بریم ، به نظرم اثبات میشه پس تو لطفا دم از ناخواسته ها نزن که واقعا عذر بدتر از گناست تویی که نتونستی من باشی و فکر کردی با اون کاملی ، با این راه های واقعا احمقانه دنبال نداشته هات نگرد "تو" یی که عرضه نداشتی "خودت" باشی و به یکی دیگه تکیه کردی ، حالا مظلوم نمایی نکن که خدا با تمام بزرگیش ،اگه ازت بگذره ، من ِ کوچیک نمی گذرم "تو" "قول" دادی آدم باشی اما حالا... دارم فریاد می زنم و حیوانات رو "ستایش" می کنم چون در برابر توی متعفّن لایق ســتایشن