سفارش تبلیغ
صبا ویژن

GoOokeloOM

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سفر در ابر

    نظر

گاه در ابر رها می کند آدم خود را

گاه در ابر سفر می کند آدم با خویش

و زمان را می پوید در هودج ِابر

 

و پس از یک پرواز

و پس از یک رویا

باز می گردد

            تنها        

                  آرام

مثل باران به زمین

 

گر نبود این پرواز

گر نبود این رویا

گر نبود این تسکین

به یقین

آدمی دق می کرد

                     بر روی زمین


پ.ن :

هممممممممممم......

چند وقتیه حوصله نوشتن ندارم.اینکه مثلا یه پست بذارم از خودم که حس درونمو نشون بده...

برای همین به شعر بسنده می کنم.به نظرم شعرای قشنگی هستن و چون من ازشون خوشم اومده و دوسشون دارم،گذاشتم اینجا تو وبلاگ

فکر کردم حوصله نوشتن ندارم و واقعا نداشتم.اما نمیدونم چی شد که تا مدادو دستم گرفتم،سه برگ کاغذ پر شد از حرفای به هم ریخته من

جملاتی که شاید به هم ربطی نداشته باشن اما معانی مشترکی دارن و یه مفهوم رو می رسونن.البته شاید فقط برای من یه مفهومو دارن...

هنوز می تونم این حرفای نامنظم و در هم و برهمو تو کاغذ بیارم.به قدری زیادن که کاغذ جلوم کم میاره

دوست دارم بذارم تو یه پست

ولی شاید چیزایی بنویسم که نباید نوشته بشه و اگه ثبت نشه بهتر باشه.شاید کسی نتونه بفهمه چی میگم و اونوقته که...

این روزا سخت می تونم منظورمو به بقیه انتقال بدم...

به این فکر می کنم که این کاغذ چه گناهی کرده که باید سنگینی حرفای منو رو خودش تحمل کنه.شاید بهتر باشه خلاصش کنم از این همه درد...

میخوام کاغذ پر از حرفای پوچمو ریز ریز کنم بریزم تو سطل آشغال...یا مثلا کبریت روشن کنم بسوزونمشون...نمیدونم...

اگه بذارم تو وب...اون وقت شاید درک من براتون سخت بشه.حوصله ندارم بعدش به کسی جواب پس بدم...

چی کار کنم؟...!!