در اين کوچه هايي که تاريک هستند
من ازحاصل ضرب ترديد و کبريت مي ترسم .
من از سطح سيماني قرن مي ترسم .
بيا تا نترسم من از شهرهايي که خاک سياشان چراگاه جرثقيل است
مرا باز کن مثل يک در به روي هبوط گلابي در اين عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زير يک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف صبح معدن آمد صدا کن مرا .
صدايت کردم مهرنوش ....از پس همين باران پر ترافيک تهران !!