• وبلاگ : GoOokeloOM
  • يادداشت : از دوست داشتن گريزي نيست :)
  • نظرات : 3 خصوصي ، 57 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رامين 
    آپيدم
    خسته شدم
    در همين حد کافيه !
    راستي رها تو که منو نديدي
    چطوري ميخواستي منو بشناسي ؟
    باز مهرنوش شايد ميتونست بشناسم !!!!!
    چه جالب خطهايي که نوشتم همه به ترتيب شد
    راستي رها تو اون وبت کامنت دادم برو بخون
    اييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
    يادم مي افته حالم بد ميشه
    الان چراغا رو خاموش کرده بودم لاي پتوم غلط ميزدم و داشتم خير سرم شعر ميگفتم
    من گوشاي تيزي دارم
    مثلا وقتي تو يه جمع شلوغ مثلا تو خيابون در حالي که دارم آهنگ گوش ميدم يکي ميگه رامين کاملا ميشنوم !
    الانم بين صداي کولر و تيک تيک ساعت و شير آبي که داره ازش آب چکه ميکنه و صداي آهنگي که گذاشتم يه صداي خش خش شنيدم
    اول فکر کردم خيالاتي شدم
    باز شنيدم
    يه نگاهي به اطرافم کردم که نکنه روحي جني چيزي اومده باشه از تنهايي درم بياره
    باز گفتم که خيالاتي شدم
    چند ثانيه بعد ....................
    احساس کردم يه چيزي روي شونم تکون ميخوره
    مثل فنر از جام پريدم و رفتم چراغا رو روشن کردم
    که ديدم بلههههههههههههه
    يه سوسک خيلي خيلي بزرگ داره رو پتوم راه ميره
    بيچاره ميلنگيد
    احتمالا چند ساعتي تو بقلم داشته حال ميکرده
    اينم شانس منه ديگه
    نصفه شبي با سوسک همبستر شدم
    ما که تو خونمون سوسک نداشتيم !
    نميدونم يهو از کجا اومد !
    چند دقيقه قبلم يه عنکبوت کوچولو رو که داشت رو پتوم راه ميرفت انداختم تو بالکن
    آهههههههههههههههههههههههههههههههههههها
    نکنه اين سوسکه و اون عنکبوته عاشق هم بودن
    اي دل غافل
    ببين بين عاشق و معشوق فاصله انداختم
    يکي تو بالکن
    يکي تو پارکينگ
    اي بابا
    ببين حالا بايد اون دنيا جواب پس بدم که چرا دو تا عاشقو از هم دور کردم
    اي باباااااااااااااااااا
    الان بعد از چند دقيقه دوباره يه عنکبوت ديگه اومد تو رختخوابم
    فهميدم اين داداش اون عنکبوت قبليه بود
    غيرتي شده بود
    اومده بود ببينه اون سوسکه کي بوده !
    منم خيالشو راحت کردم انداختمش پيش خواهرش خيالش راحت باشه !
    عجب داستاني شده ها !
    نصف شبي همه حشرات و عنکبوتيان حمله کردن !
    ميگن وقتي ميخواد بارون بياد يا زلزله بياد حشره ها ميريزن بيرون که زير آوار نمونن يا تو آب خفه نشن!
    من اين کامنتو نوشتم اينجا منتظرم که
    عجب !
    باز يکي ديگه اومد !
    اين ديگه کي بود ؟
    آهاااااااااااااااا حالا فهميدم اينا يه خانواده پر جمعيتن
    اولي رو که انداختم بيرون
    داداشش اومده دنبالش ببينه کجا رفته
    دومي رو انداختم باز يکي ديگه اومده خبر ببره
    احتمالا بازم بيان !
    داشتم مي گفتم اين کامنتو نوشتم اينجا منتظرم که شعرم تموم شه
    البته بينش کلي تو اينترنت چرخيدم که انقدر وقت گرفت
    نميدونم اينترنتم چش شده هي قطع ميشه !
    فکر نکنم اينا بذارن تا صبح بخوابم