برعکس تو من اين ماه رو زياد دوس ندارم !
شايد يه دليلش همين حساسيتم باشه !
کلا از ماه هايي که بعدش تعطيل ميشم خوشم نمياد !
از تعطيلي هاي طولاني متنفرم !
اصلا دليل اين همه تعطيلي رو نميفهمم !
هميشه کاراي سخت خونه تکوني با من بود !
مثل جابجا کردن مبلا و طي کشيدن زمين و عوض کردن پرده ها و ...
ولي الان ديگه خونمون نيستم ! يه جورايي ميشه گفت راحت شدم !
ولي بيچاره بابا مامانم و البته همون خواهرم !
شايدم رفتم خونمون يه سري زدم و کمک کردم !
کي گفته که ما يه بار زندگي مي کنيم
ممکنه تا حالا چند بار زندگي کرده باشيم !
يا اينکه چند بار ديگه در آينده زندگي کنيم !
همه چيز ممکنه !
به نظر من خيلي چيزا وقتي از شکم مامانامون متولد ميشيم از ذهنمون پاک ميشه !
مثل وقتايي که از خواب بلند ميشيم و حسابي ترسيديم يا خيلي خوشحاليم و ميدونيمم که خواب ديديم ولي هر چي فکر ميکنيم يادمون نمياد ! تو خواب هم روح ما به جاهاي ديگه ميره و يه چيزايي رو ميبينه که نبايد ميديده واسه همين از ذهنمون پاک ميشه !